رمان

مصائب جی. اچ


دنیای خودساخته ی کلاریس لیدسپکتور

مصائب خواننده

 نیلوفر خسروی بلالمی

کلاریس لیسپکتور با نقدهای هلن سیسوی فرانسوی به دنیا (بیشتر) معرفی شد؛ نقدهایی که همانند دیگر کارهای سیسو متن هایی چندوجهی بودند، چیزی میان نقدنویسی، داستان سرایی و نظریه پردازی. جالب اینکه این گونه پرداختن به متن با شیوه داستان سرایی و نگاه کلاریس به روایت، هم خوانی دارد و شاید به همین دلیل است که سیسو بر این باور است که برای خواندن کلاریس باید بگذاریم متن ما را بخواند و راه نمایی کند و برای رویارویی با عناصر و تعاریف و نام های نو آماده باشیم. «مصائب» خواندن کلاریس همین آمادگی همیشگی خواننده در تلاش برای دریافت معناست، برای درک هرچه بیشتر متنی که نه تنها معناگریز است که به تعاریف گذشته معنایی نو می بخشد و از همین روست که خواننده همیشه در گونه ای درماندگی و انتظار به سر می برد، نمی داند تا چه اندازه می تواند به روایت اعتماد کند، کجای روایت داستان خواب زدگی های ناخودآگاه شخصیت است و کجای آن تجربه رخ دادهای لمس شدنی؟

بنابراین، هنگامی که «مصائب جی اچ» را در دست می گیریم باید آگاه باشیم این کتاب نه در تعریف رمان می گنجد و نه در تعریف فلسفه نویسی، نه فراز و فرود رمان های واقع گرایانه را در خود جای داده و نه دنیای ساختگی کارهای فراواقعی یا فانتزی را تصویر می کند؛ کلاریس در «مصائب» همین دنیا را رسم می کند، همین زندگی روزمره یک زن را که می خواهد خودش باشد و هم زمان تعاریف پیشین از خودش را دیگر باور ندارد پس همه چیز را از نو تعریف می کند: خودش، تاریخ، زندگی و حتی عشق را. همین جاست که در خوانش سیسو، کلاریس زن را می نویسد؛ او ناخودآگاهی را به متن تبدیل می کند که چون از تاریخ کنار گذاشته شده بود تنها راهش برای بازگشت درهم ریختن تعاریف پیشین و دگرگون کردن زبان است. کلاریس می گذارد زن درونش به او نزدیک شود و از زنی که دنیای پیرامونش از او ساخته دور می شود.

 نخستین درسی که از جهان بینی کلاریس می توان آموخت نوشتن از انسان و مفهوم ناانسان در کنار هم است، نمایش پیوندی ژرف و ناگسستنی میان انسان و سوسکی در یک کمد، به تصویر کشیدن تاریخ بشری در کنار آرامش و ایستایی همیشگی حشره ای زشت. کلاریس آرام روایت می کند و با همین آرامش مفهوم زشت را در داستان جای می دهد و خواننده نیز تمرین می کند، می گذارد واژه ها او را بخوانند و با او اخت شوند و سپس، واژه های شکنجه گر از او می گذرند و در ناخوآگاهش نفوذ می کنند و درنهایت، دگرگونی دنیای متن در خواننده هم رخ می دهد. اکنون، سوسک دیگر یک مفهوم زشت نیست، ما از تضاد دوگانه زشت و زیبا گذشته ایم و به خود سوسک و زنی که از سوسک برای مان می گوید می اندیشیم.  در روایت آرام کلاریس همه چیز به ما نزدیک می شود، همه چیز در زمان حال رخ می دهد، تمام تاریخ در برابر چشمان خیره زن (انسان) مدرن دوباره رخ می دهد و ما با مرگ، زمان، زندگی و عشق احساس یگانگی می کنیم. احساس نمی کنیم قهرمانی هستیم که توان دگرگونی این تاریخ را دارد بلکه تنها احساس می کنیم در یورش هم زمان تمام این نیروها تنها می توانیم خودمان را دگرگون کنیم، تنها می توانیم تعریفی که از خودمان داریم را تغییر دهیم تا در دام تکرار شکنجه کننده تاریخ نیفتیم.

سیسو باور دارد که کلاریس زن گونه می نویسد، به قلب تپنده هرچیزی راه پیدا می کند، آن چنان نزدیک که می تواند لمسش کند. همین گونه هم از سوسک می نویسد، چنان به سوسک نزدیک می شود که راهی به جز لمسش باقی نمی گذارد. و ما در مسیر رسیدن به قلب تپنده سوسک است که فراموش می کنیم این موجود پیش از این سوسک نامیده می شده و از چندش آورترین موجودات روی زمین بوده. در این یورش خشونت بار فراموشی است که می توانیم سوسک را لمس و رابطه ژرف میان سوسک و جی اچ را درک کنیم. در همین مرحله از خواندن کلاریس است که ما زنده می شویم و دیگر نمی خواهیم دنیا چیزی به مان بگوید و در عوض، همه چیز را به برداشت خودمان برمی گردانیم و دیگر دنیای گذشته برای مان مفهومی ندارد؛ ما به هنگام خواندن دنیای خودساخته کلاریس، دنیای خودمان را پی ریزی می کنیم.

 بنابراین، مصیبت ما در هر سطر از رمان «مصائب جی اچ» بازکردن رمزهای روایتی است که در حال خواندنش هستیم. با هر سطر سفر تازه ای در برابر ما آغاز می شود که دیگر نمی دانیم ترجمه نویسنده از دنیای پیرامونش است یا ترجمه مترجم از ترجمه دنیای کلاریس یا ترجمه ما از ترجمه مترجم از دنیای کلاریس. همین گونه آرام آرام به ژرفای دنیای پیچیده کلاریس وارد می شویم و سفرمان با بستن کتاب به پایان نمی رسد چراکه دنیای جدیدی در متن آفریده شده و خوانش ما عنصری هرچند کوچک به آن دنیا افزوده که می تواند تا ابد ادامه پیدا کند. حال ما یکی از واژگانی هستیم که کلاریس با آنها دنیایش را ساخته، دنیایی که میان نویسنده و خواننده و شخصیت شکل می گیرد.

تمام ارجاعات به سیسو از مقاله ای است به نام «کلاریس لیسپکتور: دیدگاه».

شرق:  کتاب «مصائب جی اچ» دومین رمان از کلاریس لیسپکتور است که به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است، پیش از این رمان «ضربان» (دم حیات) از او به چاپ رسیده بود. او نویسنده و روزنامه نگار برزیلی بود که در سال ۱۹۲۰ در غرب اوکراین متولد شد اما تنها چندماهه بود که خانواده اش طی برنامه پاکسازی قومی اتحاد جماهیر شوروی در اوکراین ناگزیر به برزیل مهاجرت کردند. برخی منتقدان او را  مهم ترین نویسنده یهودی پس از فرانتس کافکا می دانند. گرچه خودش در مصاحبه ای می گوید که خود را نویسنده حرفه ای نمی داند و فقط هرموقع دلش می خواهد می نویسد، می گوید «من آماتورم و اصرار دارم که همین طور بمانم». لیدسپکتور معتقد است نویسنده حرفه ای تعهد شخصی به نوشتن دارد یا به دیگری تعهد دارد که بنویسد. بنابراین او اصرار دارد حرفه ای نباشد تا آزادی اش را حفظ کند. این رهایی که او از آن دم می زند در فرم و ساختار و شخصیت پردازی داستان هایش هم دیده می شود. او به قواعد جاافتاده داستان نویسی چندان پایبند نیست. گاه در نقش نویسنده با شخصیت های داستانش حرف می زند، واگویه هایی که به آشوب کلمات می رسد، گاه سیل کلمات در رمان هایش بدون منطق روایی تا چندین صفحه ادامه می یابد و متوقف نمی شود. او می گوید بدون نوشتن مرگ در انتظار انسان است و معتقد است از تنها چیزی که سررشته دارد همین کنش نوشتن است.

منتشر‌شده در روزنامه شرق به تاریخ دوشنبه 26 اسفند 1398


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *