شعر

نغمه‌های اسکندریه: گزیده‌ی اشعار عاشقانه‌ی میخاییل کوزمین

    كتابی كه در دست دارید، مجموعه‌ی كوچكی است از آثار یكی از پركارترین و بزرگ‌ترین شاعران عصر نقره‌ای شعر روس، میخاییل آلكسیویچ كوزمین. كوزمین در روسیه طرفداران بسیاری دارد و هر جا كه از شعر عاشقانه سخن می‌رود، نام این شاعر توانا می‌درخشد.

    شاعران روس، چه در عصر طلایی (پنجاه سال نخست سده‌ی نوزده) و چه در عصر نقره‌ای (اواخر سده‌ی نوزده تا سال مرگ آنا آخماتوا – 1966) همواره با مشكلات اجتماعی و سیاسی دست به گریبان بوده‌اند و از همین رو اشعار تغزلی و عاشقانه در ادبیات این كشور به‌نسبت كم است. اما كوزمین از نادر شاعرانی است كه خود را با مشكلات اجتماعی درگیر نكرد و تقریباً تمامی اشعار خود را بر شالوده‌ی عشق بنا نهاد و عنوان یکی از بزرگ‌ترین غزل‌سرایان روس را به خود اختصاص داد. عشق محور اصلی تفكر و هنر كوزمین بوده و حتا در اشعاری كه به این موضوع اشاره‌ی مستقیم نشده است‌، با كمی تعمق می‌توان عشق را در پس‌زمینه‌ی آثار به‌وضوح دید.  

    ایده‌های شعری كوزمین تأثیر عمیقی بر شاعران بزرگ سده‌ی بیست روسیه مثل آنا آخماتوا، ولیمیر خلـِبنیكف و سرگی گارادِتسكی گذاشت و زمینه را برای پیدایش یكی از بزرگ‌ترین و پرطرفدارترین مكتب‌های شعری روسیه، یعنی آكمئیسم مهیا كرد.

***

    میخاییل آلكسیویچ كوزمین – یكی از اسرارآمیزترین و ناشناخته‌ترین شاعران عصر نقره‌ای –  به تاریخ 6 اكتبر 1872 [1] در شهر یارسلاول به دنیا آمد. پدرش – آلكسی آلكسیویچ – افسر نیروی دریایی بود و مادرش – نادیـِژدا دمیتریـِونا فیدُروا – به خانواده‌ی یكی از ملاكان ایالت یارسلاول تعلق داشت. مادر نادیژدا دمیتریونا نوه‌ی یكی از هنرپیشگان معروف فرانسه به نام ژان افرن بود و در آشنایی میخاییل با فرهنگ فرانسه نقش مهمی ایفا كرد. روی هم رفته فرهنگ اروپای غربی از همان كودكی به موطن دوم میخاییل بدل شد: شكسپیر، مولیر، سروانتس، والتر اسكات، وبر و شوبرت از جمله كسانی بودند كه شخصیت شاعر و نوازنده‌ی آینده را بنیان نهادند.

    كوزمین تحصیلاتش را در ساراتف آغاز كرد، اما در سال 1884 به شهر پتربورگ نقل مكان کرد. در همان سال‌های آغازین تحصیلش با گ. و. چیچـِرین آشنا شد و این دوستی كه تا اوایل سال 1900 ادامه داشت نقش مهمی در شكل‌گیری شخصیت و تفكرش ایفا كرد. این چیچرین بود كه كوزمین را به فرهنگ ایتالیا علاقه‌مند كرد و بعدها باعث آشنایی او با فرهنگ آلمان نیز شد.

    در تابستان سال 1891، پس از اتمام تحصیلات متوسطه، وارد هنرستان عالی موسیقی شد و در آن‌جا برای مدتی كوتاه تحت تعلیم ریمسكی-كورساكف قرار گرفت.

    در بهار و تابستان 1895 از مصر دیدن كرد، به قستنتنیه، آتن، ازمیر، ‌اسكندریه، قطر و ممفیس رفت. این سفرها الهام‌بخش سوژه‌های فراوانی برای اشعار كوزمین بودند و اسكندریه‌ی اساتیری سال‌هایی متمادی آثار او را چه در زمینه‌ی موسیقی و چه در ادبیات تغذیه كرد. سفر كوزمین به ایتالیا نیز كه در سال 1897 اتفاق افتاد تأثیر عمیقی بر او گذاشت. او كه برای آشنایی با موسیقی كلیسایی به این كشور رفته بود، آن‌چنان شیفته‌ی فرهنگ مردم ایتالیا شده بود كه كم مانده بود مذهب خود را از ارتودكس به كاتولیك تغییر دهد.

    نخستین اشعار حفظ‌شده‌ی كوزمین مربوط به زمستان سال 1897 می‌شوند، اگرچه او سرودن شعر را خیلی پیش‌تر آغاز كرده بود.

    كوزمین به دلیل آشنایی‌اش با و. ف. نوول، ك. آ. ساموف و ل. س. باكست برای نخستین بار به عنوان نوازنده به جامعه‌ی روشنفكران روسیه گام نهاد و معرفی او به عنوان شاعر تنها در دسامبر سال 1904 با چاپ چند سونت در سال‌نامه‌ی «مجموعه‌ی سبز نثر و شعر» میسر شد.

    كوزمین در این سال‌ها (تا آگوست 1906) با جامه‌ی سنتی و ظاهر كهن‌باوران روسیه، خود را از محافل هنری دور نگاه می‌داشت و در انزوا زندگی می‌كرد. اما دوری ظاهری‌اش را از محافل هنری، وابستگی درونی شدیدش به هنر جبران می‌كرد. گواه این ادعا می‌تواند دو اثر «نغمه‌های اسكندریه» و «داستان‌ها» باشند كه او در این دوره (سال‌های 1904 – 1905) آغاز كرد. 

    «استوره‌ها» و «وضوح زیبا» از همان ابتدای كار، دو جنبه‌ی پایدار و همیشگی آثار او بودند. استفاده از چهره‌های اساتیری را در آثار كوزمین به هیچ وجه نمی‌توان به حساب محدودبودن ذوق ادبی شاعر گذاشت،‌ چرا كه چیره‌دستی او در خلق نمادها و تصاویر انسان را حیرتزده می‌كند‌. دنیایی كه كوزمین از پشت هاله‌ی مقاطع زمانی و فرهنگ‌های مختلف نشان می‌دهد، برای خود او از جذابیت بالایی برخوردار است.

    دوره‌ی حیات كوزمین مصادف شده بود با پایان یكی از دوره‌های مهم در فرهنگ و تاریخ روسیه و بسیاری از بزرگان ادب و هنر به آن دسته از پدیده‌های گذشته كه شباهت‌هایی به زمان معاصرشان داشتند،‌ علاقه‌مند بودند. دومین شالوده‌ی مهم آثار كوزمین را در زیر بررسی خواهیم كرد، اما اینك به سال‌های نخست قرن بیست بازمی‌گردیم.

    همان‌طور كه اشاره كردیم كوزمین تنها در سال 1906 توانست خود را به جامعه‌ی هنرمندان روسیه معرفی كند، اما او پیش از این در سال‌های 1904 و 1905 توانسته بود از جامعه‌ی محدود هنری روسیه پا فراتر نهد و خود را به مخاطبان بیشتری معرفی كند. بدین ترتیب كوزمین ابتدا میان روشنفكران پتربورگ و سپس در سال 1907، بیش‌تر به واسطه‌ی مجموعه‌ی «نغمه‌های اسكندریه»، در تمام روسیه به یكی از چهره‌های مطرح ادب و هنر بدل شد. كوزمین به عنوان مؤلف «نغمه‌های اسكندریه» توانست به دنیای ادبی پتربورگ گام نهد و با بسیاری از شاعران سمبلیست،‌ نظیر بلوك،‌ بـِلی، بروسف و دیگران آشنا شود و به عضویت محافلی مثل «ترازو» و «عقرب» ‌درآید.

    در سال 1907 مجموعه شعرهای كوزمین با نام «عشق تابستان امسال»، كه آغاز كار واقعی او در زمینه‌ی شعر بود منتشر شد. در همان آغاز سال 1909 كوزمین با گومیلیف،  تالستوی و ماندلشتام كه در آن زمان هنوز شاعرانی نوپا بودند آشنا شد. كوزمین با تمام وابستگی‌اش به سمبلیست‌ها، از واردشدن به هر نوع جریان ادبی و گردن‌نهادن به نظم و قواعد گروهی قاطعانه پرهیز می‌كرد.

    در سال 1910 كوزمین در اولین شماره‌ی نشریه «آپولون» مقاله‌ای را با عنوان «درباره‌ی وضوح زیبا» به چاپ رساند. چاپ این مقاله مصادف شده بود با اوج بحران سمبلیسم و از همین رو بسیاری آن را یكی از مانیفست‌های دوره‌ی پیش از آكمئیسم می‌خوانند. در این مقاله كوزمین کوشیده بود ایده‌ی سیستم‌بندی شعر و نیز محدودیت‌هایی را كه دقت بیان، منطق، پاكیزگی سبك و دقت قالب‌های شعری ایجاد كرده بودند،‌ به چالش بکشد. كوزمین درك خود را از شفافیت و دقت شعر «كلاریسم» (از كلمه‌ی لاتین claris به معنای واضح)  نامید.

    كلاریسم كه در بطن سمبلیسم پدید آمد، گواه آشکار زوال این سبك و در عین حال حلقه‌ی رابط سمبلیسم و آكمئیسم به شمار می‌آید.

    سمبلیسم در نخستین سال‌های سده‌ی بیست با بحران شدیدی دست به گریبان بود و كلاریسم همان مكتبی بود كه در سال 1910 پرچم‌دار اندیشه‌ی دورشدن از سمبل‌گرایی و روی‌آوردن به زندگی و واقعیت‌های زمینی یا همان «وضوح زیبا» شد. كوزمین با به‌كارگیری نمادهای روكوكو ِ فرانسه به جای نمادهای قرون وسطایی و عرفانی سمبلیسم این ایده را به شكلی بسیار گویا در اشعار خود پیاده می‌كرد. سخن‌راندن از جزییات زندگی، آن‌گونه كه در سطرهای زیر صورت گرفته است، اساساً با ماهیت سمبلیسم مغایرت دارد:

 «با كدام واژه‌ها می‌توانم

       گردش و شیشه‌های شراب شبلی را در یخ

                                                 نان‌های برشته

                                      یا عقیق گیلاس‌های رسیده را تصویر كنم.»

    با تشكیل‌شدن محفل «كارگاه شاعران» به دست شاعران آكمئیست، كوزمین اگرچه هر از گاه در جلساتش شركت می‌جست، اما هیچ‌گاه با آكمئیسم پیوند نخورد و اغلب به این مكتب شعری می‌تاخت.

    در ماه آگوست 1912 دومین كتاب شعر كوزمین با نام «دریاچه‌های پاییزی» و دو سال بعد سومین مجموعه‌ی او با نام «كبوترهای گِـلی» منتشر شد.

    پاتوق محبوب كوزمین در این سال‌ها قهوه‌خانه‌ای به نام «سگ ولگرد» بود. سرود ویژه‌ی این مؤسسه ساخته‌ی كوزمین است. او هم‌چنین یك چهاربیتی با نام «كاباره» برای قهوه‌خانه‌ی محبوبش سرود كه تا پایان فعالیت این مؤسسه در برنامه‌هایش چاپ می‌شد.

    با بسته‌شدن «سگ ولگرد»، او مشتری قهوه‌خانه‌ی دیگری با نام «پاتوق طنازان» شد و در آن‌جا به اجرای ترانه‌های خود پرداخت. در همین قهوه‌خانه در تاریخ 29 اكتبر 1916 دهمین سالگرد فعالیت هنری كوزمین جشن گرفته شد.

    كوزمین مانند بسیاری از روشنفكران روسیه از انقلاب فوریه و اكتبر استقبال كرد، اما در سال‌های بیست و سی، به این دلیل كه نتوانست خود را با تحولات زمان وفق دهد، از حیات ادبی جامعه دور ماند. كوزمین با مهاجرت از روسیه كاملاً مخالف بود، زیرا باور داشت كه كار و زندگی برای او تنها در روسیه ممكن است.

    در سال 1918 مجموعه شعر «رهبر» و در سال 1919 «نغمه‌های اسكندریه» به عنوان یك كتاب مستقل منتشر شدند. سال 1921 دو مجموعه شعر دیگر – «پژواك» و «شب‌های بیگانه» – را به ارمغان آورد. اما با وجود چنین فعالیت پرباری، كوزمین در این سال‌ها با مشكلات مالی، كه تا آخر عمر نیز رهایش نكردند، دست به گریبان شد. كوزمین دایماً پیشنهادهای كار ثابت را رد می‌كرد و از همین رو ناچار بود همكاری‌اش را با نشرهای مختلف گسترش بخشد. در این زمان او به پیشنهاد ماكسیم گوركی در نشر «وسِمیرنایا لیتِراتورا» (ادبیات جهان) آغاز به كار كرد. در آن‌جا او مسؤولیت تنظیم برنامه‌ی كاری واحد زبان فرانسه و نیز برگردان و ویرایش آثار منثور آناتول فرانس را بر عهده داشت.

    اما در سال‌های بیست كوزمین به دلیل تغییراتی كه انقلاب اكتبر در روحیه و تفكر مردم كشور ایجاد كرده بود، جایگاه پیشین خود را در ادبیات روسیه از دست داد و به‌ جز چند شعری كه از سال 1924 تا 1927 به چاپ رسید، دیگر هیچ اثر مهمی از او منتشر نشد. تنها در سال 1929 به شكلی باورنكردنی كتاب شعر «قزل‌آلا یخ را می‌شكند» چاپ شد. از این نظر زندگی او در سال‌های سی بسیار تراژیك بود، چرا كه با وجود فعالیت ادبی در این مقطع زمانی، ‌هیچ یك از آثار او حفظ نشد.

    در سال 1936 كوزمین به دلیل بیماری ذات‌الریه در بیمارستان كویبیشف ِ لنینگراد بستری شد و در تاریخ 1 مارس همان سال دیده از جهان فرو بست. میخاییل آلكسیویچ را در گورستان والكـُف با نوشته‌ای به‌غایت ساده بر سنگ قبرش به خاك سپردند:  

میخاییل آلکسیویچ كوزمین

1936 – 1875


[1]  مدت‌ها سال تولد کوزمین را 1875 می‌دانستند و روی سنگ گورش نیز همین عدد درج شده که نادرست است (م.).

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *