نقد و نظر

نیمه‌ی تاریک بهشت (مذهب، امپراتوری و شکنجه): نمونه‌ی مورد مطالعه: امپراتوری هخامنشی با توجه به ابوغریب- چاپ سوم

امپراتوری هخامنشی به هر سویی که گشترش می­یافت، خدمتگذاران پادشاهِ باغ­های بزرگ محصوری بنا میکردند و تمامی تلاش خود را به کار می گرفتند تا درون آنها  همه امکانات برای آسایش، آرامش و رفاه برقرار باشد. کانالهای آبیاری ساخته می شدند تا آب خنک را جاری سازند و فضا را مرطوب نگاه دارند. مجموعه­ای از درختان پر سایه کاشته می شدند تا دما در حد مطلوبی باقی بماند. کاشت درختان با الگوهای هندسی به نحوی انجام میگرفت تا حسی از انتظام بی عیب و نقص و زیبایی مطبوع را القا نماید. گیاهان از هر گونه قابل تصوری از جای جای امپراتوری منتقل، پیوند زده و شکوفا می شدند. همین اتفاق در مورد حیوانات نیز می­افتاد. برخی از آنها در نقش طعمه برای مراسم شکار درباری مورد استفاده قرار می گرفتند و باقی آنها در باغ رها می شدند. پادشاه و بزرگان دربار در اوقات فراغتشان (از جنگ) این محوطه­ها را متعدداً میساختند، نه فقط برای آسایش و خوش گذرانی بلکه برای نمایش نمونه ای از امپراتوری شان و نمایش این موضوع که با کامل شدن سلطه این حکومت بر همگان، جهان بدین شکل در خواهد آمد. به این باغ­های بدیع “پارادایس” یا پردیس نام نهادند. و این نام با همه تغییرات، تشدیدها، رویاها، امیال و معانی در جهان پراکنده شد.
 این تصویر فریبنده از امپراتوری پارسی در تناقضی آشکار با دیگر واقعیات بود. اردشیر دوم پادشاه هخامنشی (404-359 ق م) که از رفتار سربازی پارسی آزرده شده بود دستور شکنجه او را به روشی غیر معمول صادر کرد. در این روش دو ظرف به شکل آبشخور اسبان لازم بود که می­بایست به خوبی با هم جفت و جور میشدند. سر، دست­ها و پاهای شخص محکوم از این ظرف­ها بیرون می­آمد در حالی که بقیه بدن او در داخل ظرف محبوس بود. وقتی که شخص در این موقعیت قرار میگرفت مردان پادشاه به او غذاهای لذیذی می­خوراندند که این امر باعث میشد تا مدفوع فرد محکوم درون ظرف بسته جمع شود. نه تنها این موضوع باعث به وجود آمدن بوی تعفن میشد بلکه منجر به رشد کرم­ها و حشراتی میشد که از بدن فرد محکوم تغذیه مینمودند و به مرور راه خود را به اندام­های حیاتی او می گشودند. بعد از هفده روز مرد بیچاره جان میداد و این ظرف برای نمایش عمومی باز میشد. و هرقدر که این منظره بیرحمانه ممکن است موجب آزار ما شود، این عمل که دارای اهمیت مذهبی بود با هدف آموزش صورت میگرفت.
تقابل این دو وجه یعنی لذت­های والای پردیس در مقابل خشم تحقیر کننده در روش­های شکنجه، مسئله پرداخته شده در این کتاب است که با بهره­گیری از منابع و داده­های هخامنشی بر دو موضوع تمرکز می­کند. اول، رابطه بین دین و امپراتوری چیست؟ یا به طور دقیق­تر، چگونه است که ایده­آل­ها دینی- میل به بی نقص ساختن خلقت، ظاهر شدن در نقش وسیله­ای از سوی خداوند برای رستگاری و پایه گذاری کردن سرزمینی ایده­آل از اخلاقیات که در آن همه موجودات توانایی شکوفا شدن را دارا باشند- تبدیل شد به ابزار و دست آویز دربار برای مشروعیت بخشیدن به اعمالی چون تصاحب کردن، سلطه، و بهره­کشی؟
 دوم،  در چه مرحله­ای بین شکوه این تصویر مذهبی و واقعیات بیرحمانه که در خدمت قدرت طلبی قرار گرفته بودند تناقض­ها تا اندازه­ای آشکار و بحرانی شدند که تحمل آنها غیر ممکن گشت؟ چگونه و چه زمانی رویای دستیابی به پردیس یا بهشت خود را محصور در آبشخور اسبان یافت؟ و در این روز نامبارک امپراتوری در مقابل این عمل به خود چه پاسخی داد؟
این کتاب برای مخاطبان عمومی در جهانی به نگارش در آمده که واقعیات گوآنتانامو و ابو غریب این مسایل را هر چه بیشتر از انحصار در محیط دانشگاهی دور ساخته است.
تصویری که در این کتاب از دین، سیاست و فرهنگ هخامنشیان ارایه شده است حاصل تلاشی سخت است که از مابین همه متون مرتبط در زبان­های گوناگون استخراج شده است. در کنار آن تعداد کمی از شواهد نگاره­­ای نیز استفاده شده است. در اکثر بخش­ها در جهت فراهم نمودن گزارشی واضح و سهل الوصول، ترجیح داده­ام که خوانندگان غیر متخصص را با جزییات زبان شناسی و بحث­های فنی درگیر نسازم.

نیمه تاریک بهشت
با وجود اینکه هیچ توصیف روشنی از پارک­های هخامنشی­ در دسترس نیست، واژه شناسی فارسی باستان از Paridaida و واژه­های مشابه این امر را مبرهن میسازد که عنصر تعریف کننده این سازه­ها دیواری بوده است که فضای درونی را از محیط اطراف جدا می­ساخته است. در مفهوم دیگر این دیوارها ممکن بوده است که کاربری نظامی داشته باشند، همچنین میتوانند نمایانگر ثروت، قدرت و مرتبه باشند همانگونه که دیوارهای کاخ­ از گنجینه­ها، معابد و مجموعه­های درباری حفاظت می نماید. گاهی خود این دیوارها نقشی نمادین ایفا میکنند، همانند اکباتان که هفت دیوار آن نمایانگر الگویی بود از قرارگیری سیارات و در اصل همه کیهان. یا ارگ تخت جمشید که با سنگ­هایی عظیم در کنار هم بدون هیچ منفذی جفت شده بودند تا نمادی از کل امپراتوری باشند که در آن سرزمین­ها و مردمان گوناگون با هماهنگی در کنار هم قرار گرفته­اند در حالی که هویت شخصی خود را نیز حفظ کرده­اند.  مضافاً زمانی که هربخشی از این دیوار ها دستخوش خرابی می شد پادشاه موظف به تعمیر و رسیدگی به این شمایل می گشت و با این کار این نظم را که هم او و هم مردمان در پدیداری آن نقش داشتند نوسازی می نمود.
واژه همسان پردیس که در اوستا نوشته شده است نیز محوطه محصوری را به تصویر می کشد. سازه­ای که در اوستا به آن ارجاع میشود در نقطه مقابل پردیس هخامنشی قرار دارد. این عبارت تنها یک بار ذکر می شود، در متنی که در آن به سوالی پاسخ داده شده است: شخصی که مرده ای را حمل می کرده ودر اثر تماس طولانی با جسد آلوده شده است را باید به چه مکانی فرستاد؟ پاسخ که به شخص پروردگار منسوب است این است که این شخص باید به خشک­ترین، دورافتاده ترین نقطه زمین فرستاده شود، جایی که هیچ گیاه و جانوری در آن نیست و درون دیواری بسته محصور شود (پردیس) pairidaeza. . در آنجا زرتشتیان متدین باید به او غذا و لباس برسانند در حالی که باید فاصله ای مطمئن را از او حفظ نمایند. همچنین باید او را حداقل پنجاه قدم دورتر از آب، آتش و گیاهان که عناصر مقدس ساخته شده توسط اهورا مزدا هستند، نگاه دارند. این مرد می­بایست بقیه عمر خود را درون این دیوارها بگذارند تا زمانی که از پیری و ناتوانی بمیرد. آنگاه فرزندان مشروع او دعا می­خوانند : ” باشد که او از تمامی پندار، گفتار و کردار شوم بر حذر باشد” و چنانکه او مرتکب گناه دیگری نشده باشد، در نهایت از آلودگی پاک خواهد شد.”
هم در پردیس زرتشتی و هم در پردیس هخامنشی دیوارها دو محیط جداگانه را می­سازند، محیطی درونی که با جدا شدن از جریان معمولی زندگی در بیرون، متفاوت و در تقابل با آن قرار می­گیرد. فضای درونی هخامنشیان، فضایی بی عیب است که مشخصات آن گرما و رطوبت ( دو عاملی که موجب شکوفایی حیات می­شوند) و لذایذ مادی می­باشد که همه اینها می­تواند نشانی از سخاوتمندی پروردگار(اهورامزدا) باشد. در نقطه مقابل، فضای محصور زرتشتی دقیقاً دارای خصوصیات متضاد است: خشکی، سرما، مرگ و فساد، قحطی و محرومیت، رنج، گناه و آلودگی، که همه اینها توسط جوهره اهریمنی وارد جهان شده­اند.

ما داده دیگری از دنیای هخامنشی داریم که شباهتی به پردیس زرتشتی پیدا می­کند و آن سنت تنبیه درون آبشخورهای توخالی است که در مقدمه بدان اشاره شد. در این مورد ما با نوعی دیگر از حصار مواجه می­شویم: آبشخورها که فضایی درونی را ترسیم می­کنند، فضایی که به واسطه آلودگی، فساد و مرگ از دنیای پیرامونی جدا می­شود. ما اکنون در جایگاهی هستیم که می­توانیم با بررسی بیشتر آبشخورها به اهمیت آنها پی ببریم. اما ابتدا به مقداری پیش زمینه نیاز است.
تنها مورد تایید شده از استفاده آبشخورها بلافاصله همراه شد با جنگ کوناکسا ( سپتامبر 401 قبل از میلاد). در این جنگ اردشیر دوم سپاهی شورشی را به رهبری برادرش، کوروش جوان، شکست داد. در طی این نبرد کوروش جوان در شرایطی مبهم به قتل می­رسد. برخی گفته­اند که شخص اردشیر مسئول قتل برادرش بوده، که این روایت به روشنی مورد علاقه و حمایت اردشیر دوم بوده است.
روایت­های دیگری منتشر شده است از جمله روایت کتزیاس، پزشک یونانی دربار اردشیر دوم که ادعا می­کند این وقایع را به چشم خود دیده است. نوشته او که توسط پلوتارک نقل شده است شامل این سلسله از وقایع می­شود: 1. کوروش اردشیر را مجروح می­سازد و اردشیر برای کمک های پزشکی عقب نشینی می­کند( کمک ها توسط کتزیاس صورت می­گرفته است) 2. تاریکی و افتادن سربند کوروش باعث می­شود که هویت او قابل تشخیص نباشد 3. سربازی ایرانی به نام مهرداد کوروش را درون معبد زخمی می­کند. او در حالی که سوار بوده بدون اینکه هویت او را بداند، به او ضربه ای وارد می کند 4. یک کاریایی به پشت پای کوروش ضربه می­زند دوباره بدون درکی از هویت او 5. سر کوروش به زمین می­خورد و می­میرد.
در این روایت مسئولیت قتل رهبر شورشی به هیچ وجه روشن نیست و می­تواند منسوب شود به مهرداد، کاریایی یا سرنوشت در قالب سنگی که سر او بدان اصابت کرده است. به هر نحو اما اردشیر در این موضوع هیچ نقشی نداشته است. به ما گفته شده است که شاه باور داشته که به شخصه برادرش را کشته است و می­خواهد همه مردم بدانند که این نبرد نمادی بوده است بین قدرت مشروع در برابر شورشیان، بین راستی و دروغ.  اردشیر سخاوتمندانه هدیه هایی را برای کاریایی و مهرداد در نظر گرفت اما زیرکانه دخالت آنان را در قتل کوروش به نحوی جلوه داد که هیچکدام به تنهایی از اعتبار این افتخار بهره نبرند.
کاریایی اما، هدایای پادشاه را قبول نکرد و فریاد برآورد که ” تنها و تنها من قاتل کوروش هستم”، گزافه گویی ای غیر قابل بحث که نقش مهرداد را در این موضوع انکار می­کرد. در منظر دربار این ادعای خودمحورانه کاریایی مظهری از دروغ بود و نتیجتاً می­توانست با برپا کردن شورشی دیگر زمینه ساز اغتشاش و فجایع تازه ای را فراهم آورد. به واسطه این دیدگاه اردشیر دستور داد تا سر کاریایی را از تنش جدا سازند. اما مادر ملکه در خواست نمود تا به او اجازه دهند تا خود شخصاً به او رسیدگی کند. او به پیشخدمتان خود دستور داد تا چشمان او را در آورند و در گوش هایش آنقدر برنج مذاب بریزند تا جان دهد. کور کردن و ناشنوا کردن یک دروغگو می­تواند راهی باشد برای متنبه کردن او اما استفاده از فلز مذاب کمی پیچیده تر از اینهاست. منابع زرتشتی بسیار کهنی در مورد استفاده از فلز مذاب وجود دارد:
“ پروردگارا به مدد آتش روشن خود چگونه می­توان طرفین دعوی را متمایز ساخت، با فلزی مذاب نشانه ای برای حیات یافت؟ با نابودی دروغگو، مرد راستگو را شکوفا می­نمایی.”
در متون متاخر تر، توصیف جامع تری را می ­توان یافت که چگونه این رسم شرعی تمایزی بین راستی و دروغ را سبب می­شود:
“مرد می ­تواند قلبی چنان پاک و مقدس داشته باشد که اگر فلز مذاب بر آن قرار دهی، نخواهد سوخت. آدربد پسر مهراسپند این عمل را انجام داد. هنگامی که آنها فلز مذاب را بر بدن و قلب او ریختند، برای او لذت بخش بود، گویی بر بدنش شیر خالص می­ریختند. اگر فلز مذاب را بر بدن و قلب دروغگویان و گنهکاران بریزند، می­سوزاند و آنها را می­کشد.”
اینگونه شیوه­ های مذهبی نه تنها برای تشخیص راستی از دروغ به کار می­ رفته است، بلکه وسیله ای بوده برای پالایش و پاک سازی. فلز مذاب دروغ را می ­زداید و دروغگویان را هویدا می­سازد. متون دیگر از منظر آخرت و جهان دیگر این رسم را ذکر کرده اند. در این متون روز قضاوت نهایی تصویر شده است به گونه ای که در این روز مردگان رستاخیز کرده، طی فرآیند سه روزه ای از رودخانه ای مملو از فلز مذاب عبور می­کنند تا گناهانشان بسوزد و به پالایش برسند. بعد از طی این مرحله همه مردم به وضعیت مطلوب و بی نقص می­رسند. در این زمان پروردگار که به واسطه ذات سراسر نیکخواه خود نمی ­تواند هیچ موجودی را به تیره روزی همیشگی محکوم سازد، همه را به سعادت و رستگاری ابدی رهنمون میگرداند. عدالت می طلبد که گناهکاران به نحوه ای زجر بکشند که پرهیزکاران از آن در امانند. ” برای راستگو رودخانه ­ای که در آن گام برمیدارد همچون شیر گرم می ­ماند اما برای دروغگویان فلز مذاب.”(بندهشن 34-19)
پاریساتیس (مادر ملکه) خود نحوه تنبیه کاریایی را بخشی از تلاشی تاریخی برای نابود ساختن دروغ و بازیافتن شادمانی کهن معرفی می نماید. البته نام خود او نیز چنین معنایی را بازتاب میدهد، در فارسی باستان Paru-siyatii  به معنای شادمانی بسیار است.

مهرداد اما صرفنظر از رنجش خاطری که داشت هدایای پادشاه را دریافت کرد و سکوت نمود. با این وجود یک شب در ضیافتی تحت تاثیر نوشیدنی و به تحریک یکی از خواجه های پاریساتیس،  لب به سخن گشود و مرگ کوروش را به زخمی منسوب دانست که او بر بدنش وارد نموده بود. هرچند روایتی که مهرداد بیان نمود ملایمتر و با بزرگنمایی کمتری از روایت کاریایی مطرح شده بود اما باز هم به نظر گزافه گویی مینمود زیرا در این روایت به اصابت سر کوروش به سنگ و نقش آن در کشته شدن او توجه نشده بود. به هر حال خواجه عین جملات مهرداد را به پاریساتیس و او نیز به اردشیر منتقل نمود و اردشیر دستور داد تا با او به این شیوه رفتار شود:
“آنها دو آبشخور را که به خوبی باهم چفت می شدند انتخاب کردند، سپس مهرداد را به پشت در یکی از آنها قرار دادند و آبشخور دوم را به نحوی که تنها سر، پاها و دست های او بیرون بماند بر روی آبشخور اولی چفت کردند. آنها به او غذا خوراندند و در زمانی که از خوردن امتناع میکرد چشمان او را خراش میدادند. آنها همچنین عسل مخلوط شده با شیر را بر دهان و صورت او ریختند تا مگس ها جمع شوند و روی صورت او را بپوشانند. در همین حال مرد نگون بخت در داخل بسته ای که در آن قرار گرفته بود کاری را که هر کسی بعد از خوردن و آشامیدن انجام میدهد انجام میداد. این مسئله منجر به این می شد که کرم ها و حشرات درون بسته رشد کنند و به تدریج راه خود را به درون بدن او باز نمایند. زمانی که او مرد و بسته را برای نمایش عمومی باز کردند، مردم بدن متلاشی شده و اندام های حیاتی مهرداد را مشاهده کردند که حشرات در حال خوردن آنها بودند. مهرداد به تدریج و طی هفده روز کشته شد.”
این متن هیچ تفسیری را ارایه نمی کند. اما پرسش هایی را با خود به همراه دارد. اول اینکه ایرانی هایی که در این اقدامات دخیل بودند، چه تعبیری از عمل خود داشتند؟ و این اعمال با چه هدفی انجام می شد؟ دوم، چرا دقیقاً چنین شیوه ای برای برخورد با مهرداد انتخاب شده بود؟ سوم، به بینندگان چه چیزی باید نمایش داده می شد؟ و با مشاهده این شیوه شکنجه میبایست به چه نتیجه ای رهنمون می شدند؟ هیچکدام از این پرسش ها با قطعیت قابل پاسخگویی نیست. با این حال با کمک متون هخامنشی، هرودوت و منابع زرتشتی میتوانیم با درجه ای از اطمینان تحلیل هایی را ارایه نماییم.

ایرانی هایی که در این اقدامات دخیل بودند، چه تعبیری از عمل خود داشتند؟ و این اعمال با چه هدفی انجام میشد؟
با وجود اینکه این فرضیه در آینده نیاز به اصلاحاتی دارد، اما فرض می کنیم که اعمال انجام شده بر روی مهرداد با هدف تنبیه صورت گرفته است. اگر اینچنین باشد اردشیر به سادگی تنها از دستورات و وصایای داریوش که برای جانشینانش به یادگار گذاشته پیروی کرده است:
داریوش اظهار میدارد:” تو ای کسی که در آینده در اینجا پادشاه میشوی: با جدیت از خود در برابر دروغ پاسداری نما! کسی را که دروغ میگوید به سختی مجازات کن تا سرزمین و مردمانت در امان باشند” (DB §55)
“تو ای کسی که در آینده در اینجا پادشاه میشوی: مردی را که دروغ میگوید و حیله گر را به دوستی نپذیر. آنان را به سختی مجازات کن.” (DB §64)
با وجود اینکه فعل فارسی باستان  fraq بر طبق قرارداد به معنای تنبیه کردن ترجمه میشود اما بررسی دقیق تر ظرافت­های غیر منتظره ای را آشکار میسازد. برای شروع، همه واژگان همسان آن در زبان های هندواروپایی دیگر معنی پرسش کردن را میدهد، و این در ترکیب فارسی باستانی pati-fraq مشهود است که معنی خواندن می دهد. این ترکیب خواندن را به عنوان فعالیتی با ذات جستجو گرانه می شناسد که در آن مطلبی با ارزش از طریق جستجوی موشکافانه به دست می­آید. اگر فعل مورد نظر را از این ترکیب جدا نماییم و انتظار داشته باشیم که همان مضمون را داشته باشد، بنابراین متوجه می شویم که این عمل تنبیهی نیست که هدف نهاییش به وجود آوردن رنج و عذاب باشد، بلکه این عملی است با هدف تعلیم دادن. و تحمیل رنج وسیله ای است برای نیل به این مقصود.
چنین دیدگاهی با بررسی ترجمه های همین فعل در زبان های عیلامی و اکّدی تایید می شود. در اکّدی این ترجمه معنی بازپرسی و پیگرد میدهد. ترجمه آن در زبان عیلامی تکان دهنده تر است، در این زبان به جای این فعل از عبارتی استفاده می شود که در موارد دیگر برای استخراج روغن از دانه کنجد استفاده شده است. با وجود عجیب بودن این ترجمه، این استعاره به شدت مناسب می نماید، زیرا هم در کشاورزی و هم در دستگاه قضا، این عبارت دلالت بر اعمال فشاری سازمان یافته برای استخراج جوهره چیزی یا کسی می نماید.  بدین ترتیب هدف غایی چنین روشی هایی نه تنبیه به معنای انتقام جویی و مجازات کردن بلکه اینها روش هایی بودند بیشتر برای بازپرسی یا دقیق تر رسوم قضایی بودند برای اثبات حقانیت متهم که در مورد روش به کار رفته برای کاریایی صدق می­کنند.
در طی چنین رسومی دستگاه درباری و مسئولین اعمال خود را به گونه ای توجیه می نمودند که با وارد کردن فشار بر مظنون، تظاهر و ریا را پشت سر گذارده و به درونی ترین منویات وی پی خواهند برد. اگر بیگناهی او اثبات می شد او آزاد می گردید و در غیر اینصورت متهم در جریان کار کشته می شد و عدالت در برابر سرپیچی او اجرا میشد. بنابراین هدف، احقاق راستی و زدودن دروغ و کمک به برقرار سازی انضباط ازلی دنیا بوده است.
همه تخلفات به یک شیوه مورد برخورد قرار نمی گرفتند و میزان تنبیه ارایه شده باید متناسب می بود با برخورد پادشاه در مورد جرم صورت گرفته. داریوش در توضیحات مفصل تری از قواعدش توضیح میدهد که: ” او، آن کسی که خرابی به بار آورده است را متناسب با خسارتی که زده است تنبیه می کنم.” (DNb §2c). اردشیر نیز همین سیاست را در پیش گرفته بود. با استناد به این اصل، سربازی که سخنانی خلاف واقع بر زبان راند اما تهدیدی را متوجه پادشاه و کشور ننمود سه میخ بر زبانش وارد کرد اما در مورد مهرداد مجازاتی بسیار سخت تر می بایست اعمال می نمود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *