برای تو؛ زندگی

کتاب برای تو زندگی نوشته محمدرضا تهرانی توسط انتشارات حکمت کلمه به چاپ رسیده است.

زیر دوش نشستم و عین بچگی هایم گریه کردم. نمی دانم برای چه گریه ی کردم. فقط گریه می کردم. از یک جایی به بعد اشک خودش می آمد و من هیچ اختیاری نداشتم. اگر همان لحظه کسی از من می پرسید که “برای چه اینقدر طولانی در حال گریه هستم” چه باید می گفتم؟ ودم هم نمی دانستم به حال چه چیزی گریه می کردم.

از حمام بیرون آمدم و موهایم را خشک کردم. به میانه اتاق که رسیدم، عقب عقب به سمت تخت رفتم و نشستم. به ساعت روی دیوار نگاه کردم تا ببینم ساعت چند است و من ساعتم را روی چند تنظیم کنم تا بیدار شوم.با م این ساعت لعنتی عقربه نداشت . با سرعت و بدون فوت وقت از روی تخت به سمت تراس دویدم . بازهم کبوترها نپریدند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *