میخائیل نعیمه (1988-1889) از ادیبان بزرگ مهجر و عضو (الرابطه القلمیه) و از منتقدان و اندیشمندان برجستة ادبیات معاصر عربی به شمار میرود. از وی آثار فراوانی به یادگار مانده است که از جملة آنها میتوان به «الارقش»، «الغربال»، «همس الجفون»، «مع المسیح»، «مرداد» و «الآباء و البنون» اشاره کرد.
وی یکی از جریان سازترین ادیبان لبنان و جهان عرب است. ادیب و شاعری که از پیشگامان مکتب رمانتی سیم ادبیات عرب محسوب میشود.
خاطرات آبله رو (مذکرات الارقش)
«آبله رو» از جمله آثاری است که میخائیل نعیمه از خلال آن با نگاهی صوفیانه به هستی و جهان پیرامون و مناسبات انسان ها نگریسته است. قهرمان داستان «آبله رو» برای کسب فردیت و گشودن مسیر تعالی خویش، عازم سفری درونی میشود. «آبله رو» در واقع فرافکنیای از شخصیت خود نویسنده است. «آبلهرو» به عنوان راوی داستان، به صورت حدیث نفس و مونولوگی درونی و با مخاطب قرار دادن نفس کلی، انسان و جهان پیرامون را مورد تحلیل و تامل قرار میدهد. «آبله رو» حکایت انسانی است که از دیو و دد ملول است و در آرزوی انسان است. انسان آرمانیای که در میان مناسبات تنگ و تاریک زمینی یافت نمیشود. خاطرات آبله رو دعوتی است به دنیای درون. دنیایی که در آن هالة اثیری سکوت، تمام فضای روح و روان انسان را پر میسازد. رفتار و حرکات و سکنات «آبله رو» یاد آور سخن آن پیر روشن ضمیر است که میگفت: «روشن تر از خاموشی چراغی ندیدم و سخنی به از بی سخنی نشنیدم. ساکن سرای سکوت شدم» «آبله رو» سخاوتمندانه سفرة دل خویش را میگشاید و میوههای دل خویشتن را نثار انسانها میسازد. در این اثر درد شناختن خویشتن خویش موج میزند و تمام دردها در مقابل این درد اصیل رنگ میبازند. اصولا در این واکاوی درون است که انسان موفق به کشف دنیای درونی خویش میشود. حکایت خاطرات آبله رو ، حکایت سفری است از خاک تا افلاک. داستان خاطرات آبله رو حکایت شبنمی است که در آرزوی شدن و رسیدن به دریاست. زیرا اصولا « در عالم طبیعت اصلا “بودن “نداریم، آنچه هست صیرورت یا “شدن” است “.(حائری یزدی، 12:1385)
میخائیل در این اثر میخواهد بگوید که برای رسیدن به فردیِت و کسب جمیعت خاطر؛ باید پارسایی پیشه سازیم و این پارسایی از رهگذر سکوت و درنگ و تامل در هستی و انسان حاصل میشود. شخصیت «آبله رو» خیالین و برساختة اندیشه و آرزوی میخائیل نعیمه است. میخائیل تمام تلاش خود را بکار گرفته است تا اندیشه، دردها، تاملات و تجربههای صوفیانة خویش را از خلال شخصیت «آبله رو» بیان کند. این اثر در واقع سرگذشت شدن وصیرورت میخائیل نعیمه است و بیشتر سرگذشت و حدیث نفسی است که این امر ما را به دنیای درون و روانشناسی و ناخودآگاهی سوق میدهد.
میخائیل برای بیان اندیشههای خود، صبغهای روایی به اثر خود بخشیده است تا راحتتر بتواند مکنونات ضمیر خویش را هویدا سازد. وی کتاب خاطرات آبله رو (مذکرات الارقش) را در سال (1949) منتشر ساخت. نخست باید بدانیم که ارقش در زبان عربی به معنای کسی است که بیماری آبله چهرهاش را تباه ساخته است.
آبله رو در ابتدای داستان شخصیتی بسیار درونگرا معرفی میشود که ارتباط و سنخیتی با مردمان و کارهای روزمره شان ندارد و مانند برخی صوفیان و مرتاضان از خوردن گوشت امتناع میکند. این امر خود فضا سازی و براعت استهلالی است که ما را به مضمون و مفهوم داستان هدایت میکند و پیش درآمدی است برای سیر و غور بیشتر در شخصیت و داستان خاطرات آبله رو.
آنچه قابل ذکر است این است که میخائیل نعیمه هنگامی که در ابتدای داستان از زبان صاحب اشاره میکند که ارقش مرده است، میخواهد به طور ضمنی اشاره کند که او با ( آبلهرو) یکی نیست و آبلهرو شخصیتی مستقل از اوست؛ و این داستان، داستانی واقعی و عینی است اما با توجه به اینکه خاطرات آبلهرو داستانی درونگرایانه است، میخائیل با بیان این مطلب توانست، در جهت شدن و تکامل روانی خویش، بخشی از مراحل زندگی و شخصیت خود (آبلهرو) را پشت سر بگذارد. آبلهرو محصول تامل و تفکر در انسان و طبیعت و مناسبات انسانهاست. پرواضح است که آبله رو حدیث نفس خود مولف است. میخائیل خاطرات آبلهرو را بدون تاریخ نوشته است و آبلهرو (میخائیل) فقط به ذکرروزهای هفته بسنده کرده است که خود گویای بیزاری و دوری از عرف و تقلید مردمان است. مردمانی که آن هنگام که میخواهند چیزی را بنویسند، حتما تاریخ آن را ذکر میکنند. میخائیل میخواهد خود انسان را در صلب هستی و مناسباتش پرتاب کند و او را از سلطة زمان و مکان خارج سازد و خود انسان را محور تامل و تدبر قرار دهد و این خود نوعی عصیانگری بر ضد سنت و عرفهای مردمان است. میخائیل در کتاب خاطرات آبله رو با خلق شخصیت ارقش توانسته است، اندیشههای عرفانی – فلسفی خود را به خوبی آشکار سازد؛ اندیشه هایی چون وحدت وجود، انسان، جدال مرگ و زندگی، ایمان به خداوند.