رمان

سیاسر

روزهایِ از یاد رفتهمروری بر رمان سیاسر، نوشته‌ محمدحسین محمدی، نشر حکمت کلمهفرشته نوبخت
سیاسر، تازه‌ترین رمانِ نویسنده‌ی افغانستانی، محمدحسین محمدی است که پیش از این، «انجیرهای سرخ مزار» و «تو هیچ گپ نزن» را منتشر کرده بود. سیاسر داستانِ چند روز از زندگی دختری افغان، در روستایی محصور به دستِ طالبان است. دختر روزهایِ قاعدگی را می‌گذراند. درد و خونریزی و گرسنگیِ روحی و جسمی در هم تنیده  و او را در اتاقکی در زیرزمینِ خانه نیمه محبوس است، در شرایطِ هولناکی قرار داده. ترس از طالبان که دخترها را به اسیری می‌گیرند، باعث شده فقط شب‌ها از زیرزمین بیرون بیاید و آن‌هم برایِ آوردنِ آب از چاهی که با فاصله از خانه قرار دارد. همدم دختر خیالاتِ بی‌پایان او است و سگی کوچک که هرازگاهی ترس را از او دور می‌کند. روایت به شیوه‌ی تک‌گوییِ درونی، گفت‌وگویی میانِ دختر با خودش است که احساساتِ درونی و وضعیت بیرونی دختری افغان و در موقعیت او را بازنمایی می‌کند. اگرچه ویژگی آثارِ محمدحسین محمدی، زبان است و در سیاسر هم زبان پررنگ‌تر از عناصرِ دیگر است، اما تلاشِ نویسنده برایِ فتح ذهن و اندیشه‌ی شخصیتِ زن قصه، رگه‌های درخشانِ انسانی در رمان خلق کرده که به راحتی نمی‌شود از کنارش گذشت. محمدحسین محمدی، ما را با موقعیتِ شخصیت اصلی سیاسر بخصوص غافلگیر کرده است تا احساساتِ عمیقِ انسانیِ دخترکِ افغان را در کنار دیگر شخصیت‌ها، نظیر بوبو و آغاصاحب که مدام گوش به رادیو سپرده، بازنمایی کند. ردپایِ این تلاشِ جستجوگونه برای به چنگ آوردن ذهن و فکرِ دخترک در سیاسر به چشم می‌خورد. وقتی نویسنده با وسواس و دقت و بی‌شتاب به روایتِ جزئیاتی مثل شانه کردنِ مو و بافتنِ آن یا کشیدنِ آب از چاه و پر کردنِ مخزن یا غسل کردنِ دختر و … می‌پردازد، روشن است که به امید یافتن ریسمانی برای رسیدن به عمقِ ذهن و فکر دختر است. به زنانگیِ پرشوری که در تاریکخانه‌ی خانه‌ای قدیمی در روستایی جنگ‌زده مدفون شده است. محمدی برایِ کشفِ این جهانِ زنانه، امکانات محدودی در اختیار داشته است و شگفت این‌که تا حدودی موفق شده است از طریقِ همان جزئیات و خرده حقیقت‌هایِ رنگی راهی به سویِ جهان رنگارنگ و پر شورِ دخترک پیدا کند. با همین جزئیات است که محمدی ذهن و واقعیت را تلفیق می‌کند و فضایِ رئالیستی و خشنِ حاکم بر روستا و خشکی و جمودِ عاطفی و فرهنگی آدم‌ها را که ناشی از جنگ است، نشان می‌دهد. با همین پرداخت به جزئیات و آویختن به زبان و گویشِ محلیِ منطقه است که مخاطب را با داستانِ ساده‌ و بی‌افت‌وخیزِ سیاسر همراه می‌کند تا در پناهِ ملال و ریتم کند و آرام آن، به اکتشافِ لایه‌هایِ پنهان بپردازد و عجیب است که با چنین زبانِ وفاداری به گویش و لهجه‌ی افغانستانی، همچنان روایت را بی‌ دست‌انداز و پرکشش پیش می‌برد. اتفاقی که پس از «تو هیچ گپ مزن»، دست‌آورد زبانی برجسته‌ای در آثارِ محمدحسین محمدی به شمار می‌رود که ضمن کارکرد‌هایِ زیباشناختی، به زنده کردن وجوهی فراموش‌شده از زبان فارسی نیز می‌پردازد. «روزها را بیخی از یاد برده‌ای. روزهایت همه یکسان بوده‌ان در این سال‌هایی که زیادتر در زیرخانه بوده‌ای تا در بالاخانه، تا در روی حویلی، تا در تندورخانه، تا … روزها را بیخی از یاد برده‌ای …»

یادداشت فرشته نوبخت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *