شعر

چون بره‌ای آرام در ادارات، شفاخانه‌ها، محاکم، بانک‌ها، و صف‌های دراز



«در آستانه‌ی عکس‌ها ایستاده‌ام
ظاهرا در عکس‌ها هیچ‌کس نیست
ملائکه آمده‌اند که چرا این‌جا ایستاده‌ای؟
چی می‌خواهی؟
چشمت کو؟
قلبت کجاست؟
بیا برویم
می‌گویم؛ نمی‌دانم
من لعینم
مرا ببرید
مرا که روزی حیوانی بوده‌ام در ماه حمل
مرا که هنوز بر پشتم پرنده‌ای دارم
مرا ببرید و پرنده را از دست من نجات بدهید…»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *