شعرهای یک آقازاده با ژن خوبِ مصیبت!
این، داستان سهخطی زندگی لی یانگ لی، شاعر اندونزیایی ـ چینی ـ آمریکایی است؛ آقازاده شاعری که البته از آقازادگی و ژن خوب، چیزی جز مصیبت نصیبش نشد. او حالا 61 ساله است و چهار پنج کتاب شعر منتشر کرده که هر یک از آنها به نوعی مورد توجه قرار گرفته است؛ کتاب اولش «گل سرخ» برنده جایزه شعر یادبود دلموری شوارتز شد که دانشگاه نیویورک آن را برگزار میکند. با «شهری که در آن دوستت داشتم» دومین کتابش، جایزه لافلین را به خود اختصاص داد. در کتاب بعدیاش که «دانه بالدار» نام داشت به شرح سفر خود از اندونزی به آمریکا پرداخت و این کتاب هم به خاطر داستان جذاب و زبان غنایی با اقبال روبهرو شد. کتاب سومش «کتاب شبهایم» هم که سال 2001 منتشر شد، جایزه ویلیام کارلوس ویلیامز را برایش به همراه داشت. کتاب چهارمش «پشت چشمهای من» هم جایزه نبرد، اما بسیار از جانب منتقدها مورد توجه قرار گرفت. حالا ترجمه فارسی «کتاب شبهایم» که البته عنوان سومین کتاب اوست، اما در ایران، عنوان گزیدهای از چهار کتاب اول لی یانگ لی محسوب میشود، به چاپ دوم رسیده است. کتاب را آزاده کامیار ترجمه و نشر حکمت کلمه آن را منتشر کرده است. کامیار را به ترجمههایش از شعرهای جهان میشناسیم. مثلا مجموعه شعرهای لیندا پاستان با عنوان «دوئتی برای یکصدا» که در نشر چشمه درآمد و مجموعه شعرهای لئونارد کوهن با عنوان «کتاب خواستن» با همین نشر حکمت کلمه.
خواندن «کتاب شبهایم» علاوه بر شعرهایش که تجربهای تازه از شعر جدید جهان را پیش روی شما قرار میدهد، مقدمهای جذاب هم دارد از زندگی شخصی و حرفهای لی یانگ لی که شاعر در آن به جای ذکر مصیبت کودکی و نوجوانی و جوانیاش، از این گفته که چگونه از دل این پلشتیها برای شعرش زیبایی استخراج کرده است. آزاده کامیار، مترجم «کتاب شبهایم» نوشته: «شعرهای لی یانگ لی متأثر از تجربه غریب کودکی است؛ او اودیسهای است که سرانجام دریافته تنها راه بازگشت به خانه، ساختن یک کشتی است از شعری که به زبان سکوت گفته شده باشد. از این روست که شعرهای او خواننده دلیر میطلبد.»
«زاده رویا» عنوان یکی از شعرهای «کتاب شبهایم» است. این شعر را با ترجمه آزاده کامیار بخوانیم:
و من، یک کودک، چه آموختم از روز سبت؟/ پدری مکلف به کشتن پسر دلبندش/ و دلبند برای خشنودی پدر میگوید/ باشد./ تمام هفته از پدرم پنهان شدم/ و خدا را شکر کردم که دلبند نبودم/ اما چه تنها مینُماید پدر/ بدون پسری که خشنودیاش را بجوید./ و دیگر چه یاد گرفتم؟/ آن نور/ از تاریکی به دنیا میآید تا جایگاه باستانیاش را پس گیرد./ سنبلههای گندم/ و گاو در چراگاه در خواب فرعون، یعنی/ اَشکال سالهایی که میآیند./ مابقی عمرم از خود پرسیدم: آیا خوابها/ به یاریمان میآیند تا گذشته را دریابیم؟/ یا نگریستن به گذشته فقط هدر دادن وقت است/ چرا که به تمامی توری است به ظرافت بافیده/ از بیشمار اما و اگر/ سبب و مسبب، اثرات متقابل، که خوانش آن را/ ناممکن ساختهاند؟ انگار بارانی که باریده باشد بر آبگیر./ یوسف کجاست وقتی به او محتاجی؟/ پدرش یعقوب میداند دیدن نردبان در خواب/ یعنی چه؟ یا دوام آوردن زیر بار این راز بر دولتش میافزاید؟/ چرا گریه میکنی؟ پدرم در خوابم میپرسد از من/ در خوابم چهره به چهره نشستهایم/ زانوهایمان به هم میخورد، سواریم بر قطاری که میرود./ او همین چند وقت پیش مرده،/ و من از خود میپرسم آیا زندگیام هرگز آغاز خواهد شد؟/ از پنجره به بیرون نگاه میکنیم،/ یکی از ما شاهد است بر هر آنچه پیوسته غیب میشود/ وقتی آن یکی تماشا میکند هر آنچه پیوسته ظاهر میشود.
یادداشت صابر محمدی